loading...
حکایت ها
علی صالحی بازدید : 3 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

در کارخانه ای در یک منطقه تاسیساتی هنگامی که زنگ ناهار به صدا در می آمد،تمامی کارگرها در کنار هم می نشستند و ناهار میخوردند.هموار هبا نوعی یکنواخت تعجب آور یکی از کارگر ها بسته ناهارش را باز میکردولب به اعتراض می گشود:لعنت بر شیطان ! امید وارم ساندویچ کالباس نباشد. من از کالباس متنفرم ! او عادت داشت هر روز بدون استثنا از ساندویچ کالباس شکایت کند و این کار را همواره بدون هیچ تغییری در رفتارش تکرار میکرد.هفته ها گذشت .کم کم سایر کارگرها از رفتار او به ستوه آمدند. سر انجام یکی ازاز کارگرها گفت:اگر تا این اندازه از ساندویچ کالباس متنفری،چرا به همسرت نمی گویی که یکساندویچ دیگر برایت درست کند؟

ـــ منظورت از «همسرت» چیست؟من که متاهل نیستم ! من خودم ساندویچ هایم را درست می کنم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام. من علی صالحی هستم.این وبلاگ را من تقریباهر روز آپ میکنم.راستی حتما لطفا اگر نظری دارید بگذاری. من با تبادل لینک هم موافق هستم.این رو یادم اومد این وبلاگ دارای خبر خوان و RSS است؛ خبر خوان به ایمیل عضو ارسال می شود ولی RSS را در نرم افزار های RSS خوان میتوانید سر خط پست هایم را در یافت کنید. علی صالحی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    شما کدام یک از خوانندگتن زیر را دوست دارید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 15
  • بازدید کلی : 418
  • کدهای اختصاصی